علی پزشكي
دكتر علي پزشكي فرزند دكتر عباس ، متخلص به پزشكي در سال 1288 خورشيدي در نجف آباد ديده به جهان گشود تعليم و تربيت اوليه را در محضر پدرش فراگرفته دوره هاي ابتدايي و متوسطه و عالي را در مدارس نجف آباد ، اصفهان و تهران گذرانده و به درجة دكتري در طب نائل گرديده است . در خلال مدارج تحصيلي به خواندن كتب ادبي و شعر پرداخته و ادبيات فارسي و عربي را در حد خويش فرا گرفته و گاه گاهي به مقتضاي حال در زمينه هاي مختلف شعري سروده است و در حدود سنين شصت سالگي تحت تأثير جاذبة خاصي به سرودن غزل پرداخته و غزل را از هر نوع شعر بهتر سروده است وي مدتي رياست بهداري نجف آباد را به عهده داشته و مدتي نيز در اصفهان رئيس درمانگاه امين بوده است وي پس از بازنشستگي اواخر عمر خود را در نجف آباد به طبابت اشتغال داشت و سرانجام در اواخر تابستان 1370 در منزل خويش در يك سرقت به قتل رسيد .
دلبرم با من دلخسته به ناز است هنوز دل به اميد وصالش به نياز است هنوز
يار اگر به من دلباخته بي مهري مي كرد مهر او در دل من محرم رازست هنوز
داستان من و معضوق به پايان نرسد بسكه اين قصه پرغصه دراز است هنوز
دين و دل در ره معشوق بداديم وليك مشكل آنست كه او بر سر ناز است هنوز
ميكشد هر نفسم آن بت عيار مگر قتل عشاق به معشوقه مجاز است هنوز
طاق ابروي ورا كه شيخ كه ديدست چرا رو به محراب به هنگام نماز است هنوز
لب لعل شكرينش كه شكر مي ريزد برگل عارض او غنچة باز است هنوز
چشم جادوي سياهش گه ز سحر انگيزي برتر از سامري شعبده باز است هنوز
قدر رعناي چو سروش چو خرامد به چمن پيش سرو چمن سر بفراز ست هنوز
دل مشتاق پزشكي كه زشك دلهاست عجب آن است كه در سوز و گدازست هنوز.
***************************
ابوالقاسم پاينده ( مليت: ايرانی قرن:14)
روزنامه نگار، داستانسرا، مترجم. تولد: 1292، نجفآباد. درگذشت: 18 مرداد 1363. ابوالقاسم نجفآبادى مشهور به ابوالقاسم پاینده، فرزند رضا، در اصفهان از سال 1301 تا 1309 به تحصیل علوم قدیم (صرف و نحو عربى، فقه اسلامى و فلسفه یونان) پرداخت. خدمت مطبوعاتى خود را از سال 1308 در روزنامهى «عرفان» (اصفهان) آغار كرد. از سال 1311 به تهران آمد و روزنامهنگارى را ادامه داد مدتها با روزنامههاى «شفق سرخ» و «ایران» همكارى داشت. مدتى نیز مدیر مجلهى «تعلیم و تربیت» بود. در سال 1321 مجله «صبا» را بنیاد نهاد و تا سال 1330 انتشار داد. ضمنا با مجلات دیگر از جمله مجلهى «معارف اسلامى» نیز همكارى مىكرد. ابوالقاسم پاینده در سال 1336 به سبب ترجمهى قرآن مجید به دریافت جایزه نایل آمده است. از ترجمههاى دیگر او مىتوان به این عنوانها اشاره نمود: التنبیه و الاشراف (على بن حسین مسعودى، 1349)؛ تاریخ طیرى یا تاریخ الرسل و الملوك (اثر محمد بن جریر طبرى در شانزده جلد، 1352)؛ اسرار نیكبختى (اوریزان ماردن، 1333)؛ تاریخ سیاسى اسلام از آغاز ظهور تا انقراض دولت اموى (دكتر حسین ابراهیم حسن، سه جلد، 1318)؛ چرا فرانسه شكست خورد (آندره موروآ، 1319)؛ در آغوش خوشبختى (لرد آورى بورى، 1313)؛ زندگانى محمد (ص) (دكتر محمد حسنین هیكل، دو جلد، 1317)؛ مروج الذهب (از مسعودى، دو جلد، 1344)؛ تاریخ عرب (از فیلیپ حتى، دو جلد، تبریز، 1344)؛ نهج الفصاحه (س) (كلمات قصار حضرت رسول، جلد اول: 1326)؛ سخنان محمد (ص) (كلمات قصار با ترجمه، 1318)؛ عشق و زناشویى (نیكلا حداد، 1335). در سال 1326 به ریاست ادارهى تبلیغات برگزیده شد و در دورهى دوم مجلس مؤسسان نامزد نجفآباد بود. ابوالقاسم پاینده داستان هم مىنوشت. داستانهایش تركیبى از خاطره و موعظهاند و بیشتر به انتقاد از زندگى ادارى در سالهاى پیش از 1320 اختصاص دارند. در چند داستان نیز به نشان دادن جنبههاى مضحك زندگى روستایى و خاطرات دوران كودكى مىپردازد. از جمله آثار داستان وى مىتوان به این عنوانها اشاره نمود: رمان قاتل (اصفهان، 1313)؛ در سینماى زندگى (مجموعه داستان، 1337)؛ دفاع از ملا نصرالدین (1347)؛ جناب آقاى دكتر ریش (1348)؛ مرده كشان جوزان و هفده داستان دیگر (1357)؛ داستانهاى برگزیده (1352)؛ و ظلمات عدالت (1354).از آثار دیگر او مىتوان به دستور نوشتن (اصفهان، 1309) و تمدن اسلام (از مجلدات تاریخ ویل دورانت) اشاره نمود. در 1290 در نجفآباد اصفهان متولد شد. تحصیلات جدید و قدیم را به خوبى ادامه داد و به ادبیات زبان فارسى و عربى تسلط پیدا كرد. زبان فرانسه را هم فراگرفت. به خدمت دولت درآمد، ولى كار اصلى او ترجمه و نویسندگى بود و كارهاى ادبى و علمى اولیهى او نشانگر ذوق و تسلط او به زبان فارسى است. چندى در مطبوعات اصفهان به كار ترجمه و نویسندگى اشتغال داشت، بعد به تهران آمد و مدتى به اتفاق على دشتى و عبدالرحمن فرامرزى در ادارهى راهنماى نامهنگارى شهربانى اشتغال داشت. بعد از 1320 مستقلاً به انتشار مجلهى هفتگى صبا كه روزهاى چهارشنبه منتشر مىشد مبادرت نمود. این مجله در نوع خود جالب بود و در آن مسائل اجتماعى براى اولین بار در ایران به طور عریان مطرح مىشد. حتى از لحاظ چاپ عكسهاى لخت و نیمهلخت نیز بىسابقه بود. داستانهاى عشقى كه تحریككنندهى جوانان است، هر هفته با آب و تاب تمام انتشار مىیافت. مخصوصاً عكسهاى ستارگان معروف سینما همه هفته روى جلد و داخل صفحات، و اخبار سینمایى جلب توجه مىكرد. این مجله خیلى زود با استقبال روبرو شد و تیراژ آن سرسامآور بالا رفت و مدیر آن از لحاظ اجتماعى موقعیتى پیدا كرد؛ مخصوصاً تبلیغات مجله هم بىسابقه و جالب بود. مجلهى صبا در عین حال مخالفین سرسختى هم داشت و با تمام قدرت مىخواستند از انتشار آن جلوگیرى كنند، ولى میسر نمىشد. مجلهى صبا چندین سال انتشار مىیافت تا تدریجاً تازگى خود را از دست داد و تعطیل شد. پاینده در بین مردم وجههى زیادى نداشت و دشمنان سرسختى پیدا كرده بود. نسبتهائى به او دادند. هرچه تلاش كرد بدنامى مجله را از خود دور كند، نشد. سرانجام به ترجمهى قرآن پرداخت و ترجمهاى از قرآن به دست داد كه در زمان خود بهترین ترجمهى فارسى بود. در دورهى بیست و یكم پس از چندین سال تلاش، نمایندهى نجفآباد شد. در مجلس تكروى كرد. گاهى عوامفریبى مىكرد. پس از آن دوره، دیگر به مجلس راه نیافت، از او كتابهاى زیادى انتشار یافته است كه هر یك در حوزهى خود درخور توجه است. ترجمههاى او روان است. ترجمهى كتاب در آغوش خوشبختى یكى از ترجمههاى سلیس اوست. حیات محمد (ص) و ترجمهى كلمات حضرت رسول (ص) تحت عنوان نهجالفصاحه از دیگر كارهاى علمى و ادبى او مىباشد. مهمترین كار پاینده، ترجمهى قرآن و ترجمهى تاریخ طبرى در 16 مجلد است. پاینده قصه و طنز نیز مىنوشت. در 73 سالگى در تهران درگذشت. از وى كتابخانهى معظمى باقى ماند كه غالب كتب آن به زبانهاى فرانسه و عربى بود. ظاهراً این كتابخانه از طرف وراث به فروش رفت و گویا علىرغم میل صاحب آن، در اختیار مؤسسات دانشگاهى و علمى قرار نگرفت.
**************************
نعمتالله صالحی نجفآبادی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
نعمتالله صالحی نجفآبادی، زادهٔ ۱۳۰۲ در نجفآباد اصفهان، مرگ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵ در بیمارستان بقیةالله تهران) فقیه شیعه و پژوهشگر علوم اسلامی بود.
فهرست مندرجات
۱ دیدگاهها
• ۲ آثار
• ۳ منابع
• ۴ پیوند به بیرون
دیدگاهها
صالحی نجفآبادی بر اهمیت مبانی کلامی و اخلاقی شریعت اسلام و لزوم تطبیق فقه و اصول با آنها تأکید داشت و در رویکرد اجتهادی خود بر اهمیت دلایل عقلی و نقلی معتبر و بیاعتباری بسیاری از احکامی که به استناد اجماع و «ادعای اجماع» صادر شده، اصرار داشت که این امر منشأ مخالفتهای بیشماری با آراء و نظرات او شد. وی به پیروی از استادش آیتالله بروجردی بر اهمیت فقه مقارن و تقریبگرایی و عدم تعصب در مواجهه با دستاوردهای فقهی اهل سنت اصرار میورزید. او همچنین بر لزوم بازخوانی تاریخ و تأثیر آن در کشف حقایق شریعت واقف بود و به همین جهت در تاریخ و «علم رجال» تبحر داشت و بخشی از کشفیات کمنظیر خود در مورد احادیث مجعوله را در کتاب «غلو» و برخی مقالات دیگر آورده است.[۱] از دید وی دانستن تمام علوم لازمه امامت امامان نیست و امامان تنها آگاه به همه احکام اسلام و امور اجتماعی و سیاسی هستند و علم آنها در موارد دیگر استثنایی است و عمومیت ندارد. وی برای اثبات نظر خود بر روایات، قرآن، نظر علمای پیشین (شیخ مفید و شیخ طوسی، علامه حلی و سید مرتضی) استناد می کند.از دید وی آگاهی به امور غیبی در مواردی خاص به خواست خدا به امامان و پیامبر الهام می گردد و عمویت ندارد.
[۲]
آثار
• شهید جاوید
• نگاهی به حماسهٔ حسینی
• حدیث های خیالی در تفسیر مجمع البیان به همراه چهار مقاله تفسیری
• ولایت فقیه، حکومت صالحان
• غلو، درآمدی بر افکار و عقاید غالیان در دین
• جمال انسانیت، یا، تفسیر سوره یوسف
• قضاوت زن در فقه اسلامی همراه چند مقاله دیگر
• جهاد در اسلام
• مجموعه مقالات سیاسی، تاریخی، اجتماعی
• پژوهشی جدید در چند مبحث فقهی
• عصای موسی (ع)، یا، درمان بیماری غلو
دو کتاب شهید جاوید و نگاهی به حماسهٔ حسینی مربوط به واقعهٔ عاشورا هستند، که در زمان انتشار مناقشات و مباحثات بسیاری را در محافل مذهبی برانگیختند. آقای صالحی نجفآبادی در این دو کتاب، نظریهٔ شیخ طوسی و سید مرتضی از علمای شیعه را در مورد قیام امام حسین، از روی اجتهاد و تحقیق پذیرفته و فلسفهٔ این قیام را برپایی حکومت اسلامی دانسته و برخی از اظهار نظرها مبنی بر اشتباه امام حسین و یا این ادعا که امام سوم شیعیان به قصد اینکه خود را به کشتن دهد، به سوی کربلا حرکت کرد را مردود دانسته است.†
****************************
غلامرضا آسفي
غلامرضا آسفي نجف آبادي فرزند دكتر غلامعلي آسفي در سنة 1319 خورشيدي در شهر كرمانشاه ديده به جهان گشود . تا سنين 8-7 سالگي بزرگ شده طرقبه چهار فرسخي مشهد است كه داراي آب و هواي لطيف كوهستاني مي باشد . تحصيلات كلاس هاي اول ، دوم و سوم ابتدايي هود را در شهر هاي ايرانشهر و سراوان گذرانده و بقية تحصيلات خويش را تا دريافت ديپلم رياضي در دبيرستان پهلوي شهرستان نجف آباد سپري كرده است و در سال 1338 پس از گذراندن دوره تربيت معلم به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمده در سن 20سالگي ازدواج نموده و حاصل اين ازدواج دو فرزند است كه از او باقي مانده ، وي در حسن خط و نقاشي مشهور بوده و به همين جهت سمت دبيري خط و نقاشي دبيرستان هاي نجف آباد را داشته است .
وي از علاقه مندان ادبيات فارسي بوده و به همين جهت وقتي كه در رشتة انگليسي دانشگاه اصفهان در دانشكده ادبيات قبول شد وارد دانشكده نگرديد . او به علت ناراحتي هاي رواني و گويا تحت تأثير مطالعة آثار صادق هدايت و همينگوي چندين مرتبه و به صورتهاي مختلف و داروهاي متنوع اقدام به خودكشي كرده است . كه قبل از مرگ او را نجات داده اند و سرانجام در سال 1345 در ماه آذر ضمن گردش به وسيلة تفنگ شكاري دوستش و به نحوي غيرعادي و مرموز اقدام به خودكشي كرده است .
در يادداشتي كه آخرين نوشتهي اوست و در دو برگ نوشته شده كه يكي ازآنها در منزلش و ديگري در جيب كتش پس از مرگ پيدا شده چنين نوشته است :
«من با اراده خود و براي تسكين بخشيدن به آلام درونيام اقدام به خودكشي كردهام و هيچ كس در امر كشتن من هيچ گونه دخالتي نداشته است . »
اشعار وي به سبك قدما كمتر و بيشتر شعر نو و دكلمه است كه نمونههايي چند در اينجا به نظر دوستان مي رسد. آثار ادبي و شعار وي نسبتاً زياد بوده ولي آنچه مسلم گرديده چند روز قبل از مرگ همه را سوزانده و نابود كرده است.
وي جواني گوشه گير و منزوي بوده و رفت و آمد و مجالست وي فقط اختصاص به دوستان اهل دل در كنار سبزه و آب در باغ و صحرا دور از اجتماع داشته، به نظر مي رسد كه وي از دورنگي هاو تبعيضاتي كه در بين مردمي بوده رنج مي برده و اعتكاف وي از خلق الله براي كناره گيري از همين آلودگي ها و نيرنگ ها بوده است .
******************************
آيت الله شيخ سيف الله نور محمدي
آيت الله شيخ سيف الله نور محمدي فرزند عباس، در سال 1312 هـ.ش در نجف آباد به دنيا آمد. قبل از بلوغ در سال 1327هـ.ش به قصد زيارت کربلا رفت و حدود سه سال مشغول کفش دوزي بود. روز ها کار مي کرد و شبها به دروس ديني و قرآن مي پرداخت. در 16 سالگي به دروس طلبگي مشغول شد و از مقدمات تا کفاية الاصول را در کربلا نزد آيات بزرگ: شيخ يوسف خراساني، سيد محمد شيرازي و سيد اسدالله صدر هاشمي اصفهاني فرا گرفت. در آنجا از آيت الله سيد مهدي شيرازي (پدر سيد محمد شيرازي)مختصر شهريه اي دريافت مي کرد. سپس به حوزه نجف رفت و به درس خارج حضرات آيات: خويي، امام خميني، سيد عبد الاعلي سبزواري، شيخ محمد حسين حلّي و شيخ غلامرضا باقري نجف آبادي حاضر شد. بعد از 24 سال سکونت و تحصيل در نجف و کربلا به ايران بازگشت و در قم به درس آيات عظام: گلپايگاني و فاني اصفهاني رفت. اکنون در قم به تدريس سطوح عاليه اشتغال دارد.
آثار ايشان عبارت است از:
1- دلائل الشريعه في شرح وسائل الشيعه»که به سند شناسي روايات ، همانند مجلسي پرداخته است و هنوز به چاپ نرسيده است. بر اين کتاب آيت الله فيروزآبادي و استادش فاني اصفهاني تقريظ و تأييد مفصل نگاشته و مقام علمي و عملي مؤلف را بيان کرده اند. نسخه خطي و اصلي آن را به کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي (رض)سپرده است.
2- اخلاقيات
3- آداب الصلواة»که در ضمن کتابهاي ديگر به چاپ رسيده است.
*************************
مصطفی ایزدی
نویسنده ، روزنامه نگار و فعال سیاسی معاصر
او در تاریخ ۱۰/۰۷/۱۳۲۹در شهر نجف آباد متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به پایان رساند و در همان دوران نوجوانی به نگارش یک جلد کتاب در باره نقد سینمای رایج پرداخت. علاوه بر فعالیتهای فرهنگی و هنری که در حین تحصیل به آنها اشتغال داشت در کمک به خانواده خود هم فعال و دلسوز بود همین امر موجب شد تا مدتی دیر تر به دانشگاه راه یابد. وی در دانشگاه تبریز که یکی از فعالترین مراکز آموزش عالی کشور در جنبشهای دانشجویی بود در رشته عمران پذیرفته شد و فعالیتهای سیاسی خود را با نوشتهها و مقالات خود و همکاری با گروههای سیاسی دانشجویی آغاز کرد.
وی پس از فراغت از تحصیل به عنوان ناظر پروژههای ساختمانی در مشهد به فعالیت اشتغال داشت و پس از آن در سال ۱۳۵۸به عنوان نویسنده به رادیو راه یافت. وی پس از مدتی به عنوان مدیر رادیو گرگان به آن اداره رفت و پس از آن مدیریت کل صدا و سیمای مازندران را به عهده گرفت. در سال ۱۳۶۲ بود که به نگارش و چاپ کتاب زندگینامه آیتالله منتظری اقدام کرد. این کتاب در دو جلد و با عنوان «فقیه عالیقدر» (عنوانی که خمینی برای آیتالله منتظری به کار برده بود) مهمترین و کاملترین مرجع در خصوص زندگی سیاسی و علمی آیتالله منتظری به شمار میرود.
وی در خلال سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹ صاحب امتیاز و مدیر مسئول هفته نامه «آوا» بود که در گستره سراسری و با موضوعیت سیاست داخلی و مسایل فرهنگی منتشر میشد. آوا به دلایل سیاسی و در توقیف فلهای مطبوعات به بهانه ترویج سیاسی آیتالله منتظری در بهار ۱۳۷۹ به محاق توقیف رفت و پس از آن به دستور قاضی مرتضوی به طور دایم لغو پروانه شد.
ایزدی در عین اینکه کارمند رسمی سازمان صدا و سیما در پست سازمانی پزوهشگر ارشد بود مسوولیتهای متعددی در نهادهای دیگر دولت داشت که از آن جمله میتوان به ۱۲ سال سابقه معاونت سیاسی امنیتی وی در استانداریهای خوزستانKhozestan))(در زمان جنگ)، خراسانKhorasan)) (در زمان استانداری علی جنتی) و تهران Tehran))(استانداری طاهری)، قائم مقامی ستاد تبلیغات جنگ به مدت ۲ سال، عضویت در هیئت مدیره شرکت عمران شهرهای جدید وزارت مسکن و شهرسازی، مدیریت عاملی شرکت فرهنگ فیلم و ... اشاره کرد.
زندگی خصوصی
وی دارای ۵ فرزند (۳پسر و ۲ دختر) است که دوران بازنشستگی خود را با باغبانی در دل کوههای فیروزکوه و نویسندگی کتاب و مقالات در روزنامهها میگذراند.
تالیفات
مصطفی ایزدی بیشتر از بیست جلد کتاب تالیف و منتشر کردهاست که بیشتر آنان در حوزه زندگینامه نویسی شخصیتهای بزرگ پس از انقلاب، نقد سیاست داخلی ، ژورنالیسم و امور فرهنگی است. کتاب اخیر وی هم با عنوان «فرهنگ معابر تهران» از سوی مرکز مطالعات جغرافیایی شهرداری تهران به چاپ رسیدهاست . از وی همچنین بیش از ۴۰۰ مقاله و نقد در روزنامهها داخلی در حوزههای فرهنگی، سیاسی و روزنامه نگاری به چاپ رسیدهاست.
*******************************
حجت الاسلام و المسلمين مصطفي زماني
حجت الاسلام و المسلمين مصطفي زماني فرزند محمد باقر ،سال 1353هـ.ق در نجف آباد در خانواده اي اهل فضل و تقوا ديد ه به جهان گشود. دروس ابتدايي را در زادگاهش در کنار کسب و کار به پايان رساند. سپس مشغول تحصيل علوم ديني گرديد و به مدت دو سال در نجف آباد مقدمات را نزد اساتيدي همچون شيخ ابراهيم رياضي آموخت. براي ادامه تحصيل به قم هجرت نمود و از محضر درس آيات عظام: بروجردي، منتظري، امام خميني، اعتمادي، ستوده و مشکيني فيض برد.
او به نويسندگي و پاسخ به نياز هاي نسل جوان روي آوردو در اين راه سي سال از نويسندگان موفق، درد آشنا و سر شناس قبل از پيروزي انقلاب و بعد از آن بود. در اين راستا آثار مورد نياز را در زمينه هاي گوناگون با شرايط سخت اقتصادي و کمبود امکانات به جامعه عرضه کرد. او انساني با تقوا ، با اخلاص، زمان شناس ، پر کار ، مسؤوليت شناس ، با صداقت و دلسوز بود.
وي در زمان شاه هنگامي دست به قلم برد که فساد ،جامعه و جوانان را فرا گرفته بود. نوشته هاي ايشان جوانان را از گمراهي نجات داد و به رشد انقلاب اسلامي کمک نمود. در سراسر کشو ر به سؤالات جوانان به وسيله نامه نگاري پاسخ مي داد و آنها را هدايت مي کرد. در يکي از نامه هايي که جواني بعد از فوت ايشان فرستاده بود، در حاليکه از رحلت ايشان خبر نداشت ، مي نويسد: زندگي من مديون شماست زيرا من با خواندن کتاب جوانان چرا؟ از کارهاي بد خود دست بر داشتم .
به دنبال نوشتن کتابهايي همانند: ابراهيم بت شکن، قهرمان توحيد،کودک نيل و شيعه و زمامداران خود سر که روح انقلابي داشت ، از طرف ساواک دستگير و محکوم به يک سال زندان گرديد و يک نوبت هم در قم دستگير شد و به زندان شهرباني قم منتقل گرديد. آقاي دکتر باهر مي فرمايند: «در زمان شاه استاد مصطفي زماني در زندان شهر باني قم زنداني بود، فرزند آيت الله گلپايگاني گفتند اگر مي تواني از ايشان عيادت کن و به بهانه اي وي را به بيمارستان منتقل ساز. من هم پس از عيادت با ايشان در زندان با رياست وقت شهرباني تماس گرفتم و به او گفتم ايشان از مشاهير اسلام است و حالش بد است اگر در زندان بميرد براي شما درد سر خواهد شد. لذا فوري ترتيب انتقال وي را به بيمارستان دادند، و بعد ايشان را تبرئه نمودند.»
جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاي صادقي اردستاني مي فرمايند: «يک روز در تهران همراه آيت الله ربانّي شيرازي در منزل آيت الله شهيد سعيدي جلسه اي داشتيم، شهيد سعيدي به من فرمودند: به عقيده من در ميان نويسندگان مسلمان ، کسي را به اين پر کاري سراغ ندارم ، مي توان موضوعي را به ايشان داد و پس از يک ماه آن را به صورت کتاب تحويل گرفت.»
مصطفي زماني به خاطر نياز جامعه ، با کمک همفکران خود «انتشارات پيام اسلام»را در سال 1349 هـ.ش تأسيس کردند. او عمر شريف خود را وقف نوشتن، مبارزه با مفاسد اجتماعي، پاسخ به نياز جوانان و فرهنگ سازي جامعه نمود. رمز موفقيت استاد در نويسندگي چند چيز مي باشد:
1-نظم 2-تلاش 3-اخلاص در کار و برنامه 4-زمان شناسي و شناخت دردها و نيازهاي اجتماعي 5-صداقت 6-وظيفه شناسي
نامبرده در سال 1369 هـ.ش به ديار باقي شتافت و با تشييع جنازه اي بزرگ در يکي از حجرات حرم حضرت معصومه «س»در قم به خاک سپرده شد. روحش شاد.
مصطفي زماني داراي 43اثر و کتاب چاپ شده مي باشد:
1-«شيعه و زمامداران خودسر»
2-«آينده اسلام »
3-«کودک نيل يا مرد انقلاب »
4-«به سوي اسلام با آيين کليسا »
5-«ابراهيم بت شکن »
6-«کنفرانس مذهبي لبنان و ملت فلسطين»
7-«سليمان و بلقيس»
8-«چرا رفوزه شدم؟»
9-«طمع کاران کينه ورز»
10-«قصه هاي قرآن»
11-«مردان پاک»
12-«دختر وظيفه شناس»
13-«جنايات غربي»
14-«راه و بيراهه»
15-«علي بن ابيطالب «ع»»
16-«اسلام و تمدن جديد»
17-«اسلام و خدمات اجتماعي»
18-«دوستيهاي تلخ و شيرين»
19-«داستانهاي مصور اسلام و کودکان»
20-«فروع دين»
21-«کارنامه سياسي-اجتماعي»
22-«اعتياد هاي خطرناک»
23-«رمز ترقي»
24-«پيشگويي هاي علمي قرآن»
25-«پيمان زناشويي»
26-«مرگ سبز»
27-«مذهب و رهبر ما»
28-«حدود خسارات جهان و انحطاط مسلمين»
29-«نقش کليسا در ممالک اسلامي»
30-«سالنامه (1-8)»
31-«چهل حديث»
32-«طوفان جواني»
33-«مجله نرجس»
34-«ديوان اميرالمؤمنين عليه السلام»
35-«نهج البلاغه»
36-«جوانان چرا؟»
37-«ديوان علي عليه السلام»
38-«مبارزه با خودکشي»
39-«عروسي،تولدي جديدي»
40-«بلوغ و غريزه جنسي»
41-«وسواس»
42-«امام موسي کاظم عليه السلام»
43-«نکاتي درباره دستگاه آفرينش»
************************
بهرام صادقی
بهرام صادقی (۱۳۱۵-۱۳۶۳) نویسنده معاصر ایرانی است. وی نویسنده داستان کوتاه و از مهمترین چهرههای جنگ اصفهان است.
یک مجموعه داستان کوتاه به نام سنگر و قمقمههای خالی و همچنین یک داستان بلند به نام ملکوت از وی باقی ماندهاست.
اغلب داستانهای وی نمایانگر فروپاشی و بیهودگی زندگی شهری است.
فهرست مندرجات
[نهفتن]
• ۱ زندگی
• ۲ ویژگیها
• ۳ آثار
• ۴ آثار درباره بهرام صادقی
• ۵ منبع
• ۶ پیوند خارجی
[ویرایش] زندگی
بهرام صادقی در ۱۸ دی ۱۳۱۵ در نجفآباد به دنیا آمد. او تا سال ۱۳۳۴ در اصفهان زندگی کرد و سپس برای ادامه تحصیل در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران، به تهران سفر کرد.
از سن بیست سالگی همزمان با تحصیل در رشتهٔ پزشکی، داستانهایش را در مجلات ادبی به چاپ میرساند. وی پس از سی سالگی کمتر مینوشت.اولین داستان کوتاهاش وقتی بیست سال سن داشت منتشر شد و «ملکوت»، تنها داستان بلندش، را در بیست و پنج سالهگی منتشر کرد.
مجموعه داستان «سنگر و قمقمههای خالی»، داستان بلند «ملکوت» و چند داستان کوتاه پراکنده، کل آثار او را تشکیل میدهند. همین دو کتاب چاپ شده آنقدر بود که او را از بزرگترین داستان نویسان معاصر ایران و صاحب سبکی پیشرو بدانند.
بهرام صادقی در شامگاه دوازدهم آذر ۱۳۶۳ به دلیل ایست قلبی در منزلش در تهران درگذشت.
[ویرایش] ویژگیها
بهرام صادقی از نوآورترین نویسندگان ایرانی است، سبک خاص خود را دارد. وی ایجاز زیادی در داستانهایش دارد و بیشتر به مسایل روانشناختی میپردازد.
خسرو گلسرخی میگوید: «نوشتههای بهرام صادقی کارنامة دو دهه از تاریخ زندگی اجتماعی ما است".
[ویرایش] آثار
• سنگر و قمقمههای خالی ناشر کتاب زمان (۱۳۴۹)
• ملکوت
• وعده دیدار با جوجوجیتسو
[ویرایش] آثار درباره بهرام صادقی
• محمدرضا اصلانی، «بهرام صادقی: بازماندههای غریبی آشنا» (انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۴)
• حسن محمودی «خون آبی بر زمین نمناک؛در نقد و معرفی بهرام صادقی»، نشر آسا،۱۳۷۷
************************************
««« جهت جستجو و آشنایی با شهدای نجف آباد کلیک کنید »»»
*****************************************************************
آمار شهداء و ایثارگران شهرستان
|
۱
|
تعداد کل شهدا
|
۲۵۸۳
|
۲
|
تعداد شهدای بخش مرکزی
|
۲۴۹۸
|
۳
|
تعداد شهدای بخش مهردشت
|
۸۵
|
۴
|
تعداد کل جانبازان
|
۳۸۷۰
|
۵
|
تعداد کل آزادگان
|
۳۸۸
|
۶
|
خانواده چهار فرزند شهید
|
۱
|
۷
|
خانواده سه فرزند شهید
|
۱۳
|
۸
|
خانواده دو فرزند شهید
|
۲۲۰
|
۹
|
خانواده دارای تک فرزند ذکور
|
۶۸
|
۱۰
|
تعدادسرداران
|
۷۷
|
|
|
شهدای ترور شهرستان نجف آباد
|
|
نام
|
نام خانوادگی
|
نام پدر
|
تحصیلات
|
مسئولیت
|
تاریخ شهادت
|
محل شهادت
|
محل خاکسپاری
|
سید حسن
|
آیت
|
سید محمد رضا
|
دکتر
|
نماینده مجلس
|
۱۳۶۰/۵/۱۴
|
تهران
|
بهشت زهرا
|
محمد
|
منتظری
|
حسنعلی
|
حوزوی
|
نماینده مجلس
|
۱۳۶۰/۴/۷
|
تهران
|
حرم حضرت معصومه
|
شهداء مکه شهرستان
تاریخ شهادت ۰۹/۰۵/۱۳۶۶
|
ردیف
|
نام
|
نام خانوادگی
|
نام پدر
|
۱
|
آقای مانده علی
|
پورقاسمیان نجف آبادی
|
محمد
|
۲
|
خانم خدیجه بیگم
|
آیت
|
سید مجتبی
|
۳
|
خانم زهرا بیگم
|
افلاکیان
|
اسد الله
|
۴
|
خانم صغری
|
حبیب اللهی
|
قربانعلی
|
۵
|
خانم خدیجه سادات
|
موسویان
|
سید احمد
|
شهید مکه شهرستان (شهید منا)
تاریخ شهادت ۱۳۹۴
|
ردیف
|
نام
|
نام خانوادگی
|
نام پدر
|
۱
|
عباسعلی
|
جوزی
|
محمد علی
|
۲
|
بهرام
|
بهرامیان
|
جعفرقلی
|
|
|
اسامی سرداران شهید دفاع مقدس شهرستان نجف آباد
|
|
ردیف
|
نام
|
نام خانوادگی
|
مسئولیت
|
تاریخ شهادت
|
محل شهادت
|
عملیات
|
محل خاکسپاری
|
۱
|
احمد رضا
|
ابراهیمی
|
فرمانده گردان مهندسی
|
۱۳۶۵/۴/۱۹
|
فاو
|
پدافندی
|
جنةالشهداء
|
۲
|
حسینعلی
|
ابوالقاسمی
|
فرمانده گردان
|
۱۳۶۴/۱۱/۲۱
|
خوزستان ، اروند رود
|
وافجر ۸
|
جنةالشهداء
|
۳
|
رمضان
|
امینی
|
جانشین گردان پیاده
|
۱۳۶۳/۱۲/۲۱
|
جزیره مجنون
|
بدر
|
جنةالشهداء
|
۴
|
اسماعیل
|
انتشاری
|
فرمانده گردان مهندسی
|
۱۳۶۶/۴/۱۳
|
جاده باختران
|
نصر ۵
|
جنةالشهداء
|
۵
|
اکبر
|
انتشاری
|
فرمانده گردان ادوات
|
۱۳۶۳/۱۲/۲۳
|
مجنون
|
بدر
|
جنةالشهداء
|
۶
|
عبدالحسین
|
ایزدی
|
فرمانده گردان
|
۱۳۶۱/۵/۱
|
خوزستان، پاسگاه زید
|
رمضان
|
جنةالشهداء
|
۷
|
علی
|
ایمانیان
|
فرمانده گردان مهندسی
|
۱۳۶۱/۱/۲
|
محور دزفول - شوش
|
فتح المبین
|
جنةالشهداء
|
۸
|
عبدالرضا
|
بی ریایی
|
فرمانده گردان مهندسی
|
۱۳۶۴/۱۲/۱۲
|
فاو
|
والفجر ۸
|
جنةالشهداء
|
۹
|
حسین
|
پارسا
|
فرمانده گردان مهندسی
|
۱۳۶۰/۷/۱
|
فیاضیه آبادان
|
ثامن الائمه
|
جنةالشهداء
|
۱۰
|
علی محمد
|
پاینده
|
جانشین گردان تبلیغات
|
۱۳۶۲/۱۲/۵
|
مجنون
|
خیبر
|
جنةالشهداء
|
۱۱
|
محمد رضا
|
پوراسماعیلی
|
فرمانده گردان
|
۱۳۶۵/۴/۱۲
|
ایلام، مهران
|
کربلای ۱
|
جنةالشهداء
|
۱۲
|
مصطفی
|
تقی جراح
|
فرمانده تیپ ۶۱ محرم
|
۱۳۶۵/۲/۱۰
|
عراق ، فاو
|
وافجر ۸
|
جنةالشهداء
|
۱۳
|
غلامعلی
|
جعفری
|
فرمانده گردان
|
۱۳۵۸/۷/۱۷
|
خوزستن - ماهشهر
|
نصر
|
جنةالشهداء
|
۱۴
|
عباسعلی
|
حاج امینی
|
فرمانده محور
|
۱۳۶۲/۸/۱
|
عراق،تنگه کنگرک
|
والفجر ۴
|
جنةالشهداء
|
۱۵
|
منصور
|
حاج امینی
|
جانشین گردان پیاده
|
۱۳۶۵/۱۲/۲
|
شلمچه
|
کربلای ۵
|
جنةالشهداء
|
۱۶
|
احمد
|
حجتی
|
تدارکات
|
۱۳۶۱/۲/۱۲
|
خوزستان ، خرمشهر
|
بیت المقدس
|
جنةالشهداء
|
۱۷
|
ابوالقاسم
|
حجتی
|
فرمانده گردان مهندسی
|
۱۳۶۴/۱۱/۲۲
|
فاو
|
والفجر ۴
|
جنةالشهداء
|
۱۸
|
محمد علی
|
حجتی
|
فرمانده زرهی لشگر ۲۵ کربلا
|
۱۳۶۰/۹/۸
|
سوسنگرد
|
طریق المقدس
|
جنةالشهداء
|
۱۹
|
کاظم
|
حجتی
|
فرمانده گردان مهندسی
|
۱۳۶۵/۴/۱۹
|
فاو
|
پدافندی
|
جنةالشهداء
|
۲۰
|
محمود
|
حری
|
فرمانده محور
|
۱۳۶۱/۲/۱۶
|
خوزستان ، خرمشهر
|
بیت المقدس
|
جنةالشهداء
|
۲۱
|
رسول
|
حسنی
|
فرمانده محور
|
۱۳۶۲/۷/۲۸
|
کردستان ، ارتفاعات کنگرک
|
والفجر ۴
|
جنةالشهداء
|
۲۲
|
نادعلی
|
خاکی
|
فرمانده گردان استحکامات
|
۱۳۶۱/۴/۲۳
|
شلمچه
|
رمضان
|
جنةالشهداء
|
۲۳
|
محسن
|
خدابنده
|
فرمانده گردان پیاده
|
۱۳۶۴/۱۱/۲۷
|
فاو
|
والفجر ۸
|
جنةالشهداء
|
۲۴
|
محمد علی
|
خرمیان
|
جانشین گردان پیاده
|
۱۳۶۵/۱۰/۴
|
ام الرصاص
|
کربلای ۴
|
جنةالشهداء
|
۲۵
|
عبدالحسین
|
ربیعیان
|
معاون فرمانده گردان
|
۱۳۶۱/۳/۲
|
خوزستان
|
بیت المقدس
|
جنةالشهداء
|
۲۶
|
مهدی
|
رحیم زاده
|
مسئول تبلیغات لشگر
|
۱۳۶۶/۷/۲۴
|
الیگودرز
|
ماموریت
|
جنةالشهداء
|
۲۷
|
حسن
|
روشنائی
|
فرمانده محور
|
۱۳۶۲/۸/۱
|
کردستان ، ارتفاعات کنگرک
|
والفجر ۴
|
جنةالشهداء
|
۲۸
|
عباسعلی
|
سالمی
|
عقیدتی
|
۱۳۶۴/۱۱/۲۸
|
عراق،فاو
|
والفجر ۸
|
جنةالشهداء
|
۲۹
|
حسن
|
سرباز
|
مسئول معاونت اطلاعات عملیات لشگر
|
۱۳۶۲/۱۲/۵
|
جزیره مجنون
|
خیبر
|
جنةالشهداء
|
۳۰
|
غلامعلی
|
سعیدفر
|
جانشین عملیات قرارگاه
|
۱۳۶۵/۱۰/۲۱
|
شلمچه
|
کربلای ۵
|
جنةالشهداء
|
۳۱
|
حسینعلی
|
سمندری
|
فرمانده گردان
|
۱۳۶۰/۱۲/۲۸
|
خوزستان،کرخه
|
ام الحسین
|
جنةالشهداء
|
۳۲
|
مرتضی
|
شفایی
|
جانشین گردان پیاده
|
۱۳۶۰/۶/۱۵
|
سر پل ذهاب
|
پدافندی
|
جنةالشهداء
|
۳۳
|
بخشعلی
|
صادقپور
|
فرمانده گردان پیاده
|
۱۳۶۰/۶/۱۷
|
سر پل ذهاب
|
درگیری
|
جنةالشهداء
|
۳۴
|
غلامرضا
|
صالحی
|
جانشین لشکر
|
۱۳۶۷/۴/۲۲
|
خوزستان ، عینخوش
|
تک و درگیری
|
جنةالشهداء
|
۳۵
|
محمد مهدی
|
صالحی
|
جانشین اطلاعات عملیات
|
۱۳۶۶/۱/۲۱
|
شلمچه
|
کربلای ۵
|
جنةالشهداء
|
۳۶
|
حسینعلی
|
صفری
|
فرمانده گردان
|
۱۳۶۰
|
آبادان
|
ایزایی
|
جنةالشهداء
|
۳۷
|
مهدی
|
طالب
|
فرمانده گردان
|
۱۳۶۱/۲/۱۷
|
خرمشهر
|
بیت المقدس
|
جنةالشهداء
|
۳۸
|
حیدر علی
|
طالبی
|
فرمانده جبهه شوش
|
۱۳۵۹/۹/۱۷
|
شوش
|
درگیری
|
جنةالشهداء
|
۳۹
|
اکبر
|
عاطفی
|
جانشین گردان زرهی
|
۱۳۶۱/۳/۴
|
خرمشهر
|
بیت المقدس
|
جنةالشهداء
|
۴۰
|
لطفعلی
|
عباسی
|
فرمانده گردان پیاده
|
۱۳۶۰/۱۲/۶
|
چزابه
|
مولای متقیان
|
جنةالشهداء
|
۴۱
|
محمد علی
|
عباسیان
|
جانشین گردان زرهی
|
۱۳۶۲/۷/۲۹
|
بانه سردشت
|
والفجر ۴
|
جنةالشهداء
|
۴۲
|
محمد رضا
|
عرشی
|
فرمانده گردان مهندسی
|
۱۳۶۶/۴/۱۳
|
جاده باختران
|
نصر ۵
|
جنةالشهداء
|
۴۳
|
عیاسعلی
|
عموقنبری
|
جانشین گردان پیاده
|
۱۳۶۴/۶/۲۰
|
اشنویه
|
قادر
|
جنةالشهداء
|
۴۴
|
مهدیقلی
|
غلامی
|
فرمانده گردان پیاده
|
۱۳۶۴/۶/۲۰
|
اشنویه
|
قادر
|
جنةالشهداء
|
۴۵
|
محمود
|
فاتح
|
جانشین گردان پیاده
|
۱۳۶۲/۷/۲۸
|
بانه سردشت
|
والفجر ۴
|
جنةالشهداء
|
۴۶
|
اکبر
|
فتاح المنان
|
فرمانده گردان قرارگاه
|
۱۳۶۱/۱۰/۲۰
|
دشت عباس
|
فتح المبین
|
جنةالشهداء
|
۴۷
|
احمد
|
فزاد
|
فرمانده گردان
|
۱۳۵۹/۷/۲
|
خوزستان - اهواز
|
نامشخص
|
جنةالشهداء
|
۴۸
|
محمد باقر
|
قادری
|
فرمانده زرهی لشگر ۲۵ کربلا
|
۱۳۶۱/۴/۲۵
|
پاسگاه زید
|
رمضان
|
جنةالشهداء
|
۴۹
|
حبیب اله
|
قدیریان
|
فرمانده گردان پیاده
|
۱۳۶۶/۴/۳۰
|
سقز
|
درگیری
|
جنةالشهداء
|
۵۰
|
مهدی
|
قربعلی
|
مسئول تخریب
|
۱۳۶۲/۱۲/۲۸
|
عراق، جزیره مجنون
|
خیبر
|
جنةالشهداء
|
۵۱
|
مهدی
|
قماشلویان
|
مسئول مخابرات لشگر
|
۱۳۶۵/۱۱/۴
|
شلمچه
|
کربلای ۵
|
جنةالشهداء
|
۵۲
|
حسنعلی
|
قنبری
|
فرمانده گردان
|
۱۳۶۱/۱/۵
|
رقابیه
|
فتح المبین
|
جنةالشهداء
|
۵۳
|
حسینعلی
|
قوقه ای
|
فرمانده گردان پیاده
|
۱۳۶۱/۷/۱۱
|
دهلران موسیان
|
محرم
|
جنةالشهداء
|
۵۴
|
احمد
|
کاظمی
|
فرمانده نزسا
|
۱۳۸۴/۱۰/۱۹
|
ارومیه
|
ماموریت
|
جنةالشهداء
|
۵۵
|
اکبر
|
کامرانی
|
فرمانده گردان
|
۱۳۶۰/۹/۸
|
بستان
|
طریق المقدس
|
جنةالشهداء
|
۵۶
|
مجید
|
کبیرزاده
|
فرمانده تیپ
|
۱۳۶۵/۱۰/۱۹
|
شلمچه
|
کربلای ۵
|
جنةالشهداء
|
۵۷
|
محمود
|
کمالی
|
فرمانده گردان استحکامات
|
۱۳۶۵/۱۰/۲۴
|
شلمچه
|
کربلای ۵
|
جنةالشهداء
|
۵۸
|
محمد رضا
|
گوسفند شناس
|
فرمانده گردان
|
۱۳۶۱/۸/۱۲
|
(دهلران(موسیان
|
محرم
|
جنةالشهداء
|
۵۹
|
غلامرضا
|
محمدی
|
فرمانده گردان
|
۱۳۶۰/۱/۱۶
|
(آبادان(فیاضیه
|
پدافندی
|
جنةالشهداء
|
۶۰
|
احمد
|
محمدی
|
فرمانده گردان مهندسی
|
۱۳۶۱/۸/۱۱
|
موسیان
|
محرم
|
جنةالشهداء
|
۶۱
|
حسن
|
محمدی کیا
|
فرمانده گردان
|
۱۳۶۶/۵/۲
|
ایلام - میمک
|
نصر۶
|
جنةالشهداء
|
۶۲
|
حسن
|
مددی
|
جانشین گردان ادوات
|
۱۳۷۶/۶/۲۶
|
اهواز
|
اهواز
|
جنةالشهداء
|
۶۳
|
رحمت اله
|
مصدق
|
فرمانده بهداری لشگر
|
۱۳۷۹/۱۱/۹
|
بیمارستان
|
شیمیایی
|
جنةالشهداء
|
۶۴
|
محمد جواد
|
مصطفایی
|
فرمانده گردان زرهی
|
۱۳۶۱/۲/۱۶
|
خرمشهر
|
بیت المقدس
|
جنةالشهداء
|
۶۵
|
مرتضی
|
معین
|
جانشین گردان زرهی
|
۱۳۶۱/۲/۱۵
|
خرمشهر
|
بیت المقدس
|
جنةالشهداء
|
۶۶
|
حیدر علی
|
ملکی
|
فرمانده گردان
|
۱۳۶۲/۱۲/۷
|
جزیره مجنون
|
خیبر
|
جنةالشهداء
|
۶۷
|
حسن
|
منتظری
|
فرمانده گردان پیاده
|
۱۳۶۷/۱/۱۹
|
فاو
|
تک عراق
|
جنةالشهداء
|
۶۸
|
رضا
|
موحدی
|
فرمانده گردان مهندسی
|
۱۳۶۵/۱۱/۱۵
|
شلمچه
|
کربلای ۵
|
جنةالشهداء
|
۶۹
|
احمد
|
موحدی
|
فرمانده گردان مهندسی
|
۱۳۶۴/۱۱/۱۶
|
شلمچه
|
کربلای ۵
|
جنةالشهداء
|
۷۰
|
احمد رضا
|
موحدی
|
جانشین گردان پیاده
|
۱۳۶۲/۷/۲۸
|
سردشت
|
والفجر ۴
|
جنةالشهداء
|
۷۱
|
جعفر
|
میر عباسی
|
فرمانده گردان
|
۱۳۶۷/۱۰/۵
|
خرمشهر
|
کربلای ۴
|
جنةالشهداء
|
۷۲
|
سید محمد رضا
|
میردامادی
|
جانشین گردان پیاده
|
۱۳۶۱/۱/۱
|
رقابیه
|
فتح المبین
|
جنةالشهداء
|
۷۳
|
غلامرضا
|
نورمحمدی
|
فرمانده محور
|
۱۳۶۳/۱۲/۲۲
|
جزیره مجنون
|
بدر
|
جنةالشهداء
|
۷۴
|
سید محمد
|
نوریان
|
فرمانده گردان پیاده
|
۱۳۶۷/۲/۸
|
خرمشهر
|
پدافندی
|
جنةالشهداء
|
۷۵
|
جعفر
|
یزدانی
|
فرمانده گردان استحکامات
|
۱۳۶۴/۱۱/۲۸
|
فاو
|
والفجر ۸
|
جنةالشهداء
|
۷۶
|
غلامرضا
|
یزدانی
|
فرمانده توپخانه
|
۱۳۸۴/۱۰/۱۹
|
ارومیه
|
ماموریت
|
جنةالشهداء
|
۷۷
|
حسنعلی
|
یوسفان
|
فرمانده گردان
|
۱۳۶۱/۸/۱۶
|
ایلام، دهلران
|
محرم
|
جنةالشهداء
|
*****************************************************************
شهيد محمد منتظري
نگاهي به زندگي سراسر مبارزه شهيد محمد منتظري
شهيدمحمد منتظري در سال 1323 شمسي ديده به جهان گشود و بشارتها به تحقق پيوست . شهيدمحمد منتظري پس از پايان تحصيلات ابتدايي به تحصيل علوم ديني مشغول شد و با استعداد و حافظه قوي و تلاش بي وقفه خود به سرعت دوره هاي مختلف درسهاي طلبگي را طي كرد و به زودي به مدارج عالي علوم اسلامي دست يافت .
در سال 1342 با آغاز فصل جديدي در مبارزات ملت ايران به رهبري امام خميني (ره) شهيد محمد با سري پرشور به سرعت به دنبال رهبر و مرادش حركت كرد و در تمامي صحنه هاي مبارزه از قيام و نهضت شكوهمند اسلامي دفاع مي كرد و با شركت فعال در تظاهرات اعتراض آميز و پخش اعلاميه هاي امام و مراجع در قم و شهرستانها در خط سرخ شهادت حركت مي كرد و به پيش مي رفت .
با پشت سر گذاشتن آن همه تلاش و مبارزه بالاخره صبح روز اول فروردين ماه سال 45 در حرم مطهر حضرت معصومه توسط ساواك دستگير شد .
ساواك انواع شكنجه هاي روحي و جسمي را به شهيد محمد منتظري مي دهد به اين اميد واهي كه او را به حرف درآورد چرا كه ساواك مي دانست كه محمد حامل اسرار مهمي است .
كارهاي شهيد منتظري در زندان ساواك ، علاوه بر مطالعه قرآن و حديث و آشنايي كامل با مفاهيم اسلامي عبارت بود از مطالعه و فراگيري اقتصاد ، تكميل زبان انگليسي ، آشنايي بيشتر با مكتب ها و سازمانهاي سياسي و آموختن بيشتر مسائل اجتماعي . در همين دوره از زندان بود كه محمد در اثر برخورد با افراد گوناگون و ديدن نقاط ضعف به اين نتيجه رسيد كه بزرگترين اشكال كار مبارزين مذهبي ، نداشتن يك تشكيلات منسجم است ، لذا بخش ديگري از اوقات خود را صرف يافتن راه حلي براي آن كرد . بعدها كه از زندان آزاد شد يك روز در جلسه اي دوستانه گفت ، بعضي شبها در زندان تا صبح در گوشه اي به تنهايي بيدار مي ماندم و فكر مي كردم كه چگونه بايد يك تشكيلات قوي و حساب شده اسلامي به وجود آورد تا جوانان مظلوم در دام گرگان شرق و غرب نيفتند .
شهيد منتظري سرانجام در سال 47 از زندان آزاد مي شود و به ادامه گسترش خط فكري شكل يافته خود به شناسايي و ارزيابي افراد مي پردازد .
وي در دوران ستمشاهي با مطرح كردن سلسله درسهاي لزوم تأمين حكومت اسلامي در ميان طلاب عملاً به مبارزه با رژيم طاغوت پرداخت . در سال 48 پس از سرمايه گذاري كلان صهيونيست ها در ايران محمد منتظري اعلاميه اي بر ضد اين حركت منتشر ساخت . سپس شهيد منتظري به علت اين كه تحت تعقيب ساواك قرار داشت به پاكستان سفر كرد و در آنجا دوره جديدي از فعاليت هاي خود را آغاز كرد .
در سال 52 بالاخره به عراق سفر كرد و حضور حضرت امام رسيد و در آنجا به ادامه مبارزه پرداخت . پس از آن شهيد منتظري به چند كشور اروپايي سفر كرد و در آنجا نيز مبارزات خود را تكميل نمود .
سرانجام شهيد محمد منتظري در دي ماه سال 57 به ايران بازگشت و در سازماندهي مراسم استقبال از رهبر و مرادش فعالانه شركت كرد .
شهيد منتظري به همراه ياران خود اصلي ترين نقش را در تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و كميته انقلاب اسلامي داشت .
شهيد منتظري همچنين در افشاگري برخي چهره هاي ضد انقلاب داخلي نظير بني صدر و ... نقش بسزايي ايفا كرد و سرانجام در هنگام حضور در يكي از جلسات مهم تصميم گيري درباره امور مملكتي در هفتم تيرماه 1360 به درجه رفيع شهادت نائل گشت .
محمد منتظری
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
محمد منتظری
محمد منتظری دارای درجه «حجت الاسلام» از روحانیون ایران و فرزند حسینعلی منتظری بود. وی در سال ۱۳۲۳ در نجف آباد متولد شد. در سال ۱۳۳۷ وارد حوزه علمیه قم گردید و علوم اسلامی در سطح خارج فقه و اصول فقه و فلسفه را فرا گرفت. و در محضر اساتیدی مانند روحالله خمینی، سیدمصطفی محققداماد، حسینعلی منتظری و علی مشکینی حضور یافت.
مبارزات سیاسی
در سالهای ۴۱ و ۴۲ همزمان با آغاز نهضت روحالله خمینی فعالیتهای مبارزاتی خود را آغاز نمود. در سال ۴۴ در حین انتشار اعلامیه دستگیر شد پس از ۷ ماه زندان آزاد شد و در جریان یک رویارویی با ماموران سلسله پهلوی گریخت و سپس به خارج رفت و تا ۱۰ سال زندگی مخفی را در خارج از کشور گذراند. وی در خارج از کشور نیز مشغول ایجاد هماهنگی با رهبران آزادیبخش جهان اسلام بود.
روحالله خمینی پرونده محمد منتظری را به خط خود امضا و نموده و محمد منتظری را انسانی متفکر و فداکار با اخلاص و ایثارگر دانستهاست.
ایت الله مهدوی کنی دستور بازداشت « محمد منتظری» را در تابستان ۱۳۵۸ یکسال پس از انقلاب میدهد. « مهدوی کنی»این دستور را در رابطه بر علیه فعالیتهای «محمد منتظری» در همکاری با جنبشهای رهاییبخش جهانی انجام میدهد.
شهادت
پس از انقلاب، محمد منتظری از چهرههای بانفوذ و پرحرکت انقلابی به شمار میآمد. در نتیجهٔ درگیری خونینی که بین نیروهای وفادار به روحالله خمینی و سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۶۰ رخ داد، تعداد زیادی از کارگزاران رده بالای انقلاب -شامل محمد بهشتی، رئیس جمهور محمدعلی رجائی و نخست وزیر محمدجواد باهنر- در اثر بمبگذاری و ترور شهید شدند. یکی دیگر از قربانیان این بمبگذاریها محمد منتظری بود که در انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی شهید شد.
*************************
شهید احمد کاظمی
شهید احمد کاظمی در سال 1337 در نجف آباد اصفهان دیده به جهان گشود و همچون سایر جوانان، سرگرم تحصیل گردید. با پیدایش جرقه های انقلاب اسلامی دوشادوش ملت به مبارزه علیه رژیم ستم شاهی پرداخت و در بیست و سومین بهار زندگی خود، در اوایل سال 59 به کردستان رفت تا با رزمی بی امان، دشمنان داخلی انقلاب را منکوب نماید. او دوران جوانی خود را با لذت حضور در جبهه های نبرد از کردستان گرفته تا جای جای جبهه های جنوب در صف مقدم مبارزه با متجاوزان بعثی در سِـمت هایی چون: دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان، شش سال فرماندهی لشکر 8 نجف، یکسال فرماندهی لشکر 14 امام حسین(ع)، هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و قرارگاه رمضان و پنج سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه را به عهده داشت. رزمندگان و ایثارگران بسیاری، خاطراتی شیرین و به یادماندنی از رشادت ها و شجاعت های این دلاور زمان بیاد دارند. حضور مستقیم در خط مقدم جبهه و ارتباط صمیمانه با پاسداران و رزمندگان بسیجی تا بدانجا بود که از ناحیه پا، دست، و کمر بارها مجروح گردید و یک بار نیز انگشتش قطع شد. در طی سالها با استفاده از مجال هایی از عشق به تحصیل بهره جست و کارشناسی خود را در رشته جغرافیا و کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت دفاعی گذراند و موفق شد دانشجوی دکتری در رشته دفاع ملی گردد. کفایت و شجاعت آن بزرگوار تا بدانجا بود که مقام معظم رهبری 3 مدال فتح بر سینه پر عطش شهادت ایشان نصب نمودند. وی در اواسط سال 84 از سوی فرمانده کل سپاه، به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد و توفیق خدمت را در سنگر دیگری یافت. این فرمانده قهرمان در آخرین دیدار خود با محبوب خویش فرمانده معظم کل قوا، تقاضای دعا برای شهادت خویش را نمود، زیرا مرغ جانش بیش از این تحمل ماندن بر این کره خاکی را نداشت و سرانجام در پروازی دنیوی به پرواز اخروی شتافت. اوج گرفت و به ملکوت اعلی پیوست. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
سردار شهید سرلشکر پاسدار "احمد کاظمی"
سردار شهید سرلشکر پاسدار "احمد کاظمی" در سن ۱۸سالگی ، پس از تحصیلات دوره دبیرستان در صف مبارزین و جبهههای جنوب لبنان حضور پیدا کرد و مبارزه با استکبار و اشغالگران را آغاز نمود. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین کسانی بود که به سپاه پاسداران پیوسته و از فرماندهان شجاع ، پر انرژی ، مدیر و خلاق بود و به همین دلیل حکم مسوولیتهای زیادی را از دست مبارک مقام معظم رهبری دریافت کرد. شهید کاظمی ، با شروع جنگ تحمیلی ، با یک گروه ۵۰نفره در جبهههای آبادان حضور یافت و مبارزه را با دشمن متجاوز آغاز کرد. وی، از همان اول فرماندهی یکی از جبهههای آبادان را برعهده گرفت و در عملیات حصر آبادان و در یکی از محورهای عملیات مسوولیت مهمی برعهده داشت . وی در پایان جنگ تحمیلی همان گروه ۵۰نفره روز اول جنگ را تبدیل به یکی از لشکرهای قوی و مهم سپاه کرد و لشکر را با سلاحهای به غنیمت گرفته شده از عراقیها به یک لشکر زرهی با صدها تانک و نفربر و توپخانه و ماشین آلات ، تحویل نظام داد. وی در راهاندازی و شکلگیری نیروی زمینی سپاه به عنوان معاون عملیاتی نیروی زمینی سپاه خدمات شایانی داشت . سردار کاظمی همچنین در سال ۱۳۷۲با حضور در منطقه شمال غرب کشور به عنوان فرمانده منطقه شمال غرب حکم فرماندهی را از دست مقام معظم رهبری دریافت کرد . مقام معظم رهبری در همان دوران مسوولیت سردار کاظمی در استان اذربایجان غربی و کردستان حضور پیدا کردند و از برقراری امنیت منطقه توسط سردار کاظمی تقدیر به عمل اورد . در سال ۱۳۷۹حکم فرماندهی نیروی هوایی سپاه را از رهبر معظم انقلاب دریافت کرد و نیروی هوایی را از نظر سازمان ، ساختار و سازماندهی و سازمان موشکی ارتقا داده تا جایی که دشمنان جمهوری اسلامی ایران از توانمندی موشکی کشور حیرت زده بودند . وی پس از ۵سال خدمت ارزنده در نیروی هوایی سپاه ، در سال ۱۳۸۴حکم فرماندهی نیروی زمینی سپاه را از مقام معظم کل قوا دریافت کرد و طی سه ماه فعالیت شبانهروزی، بیش از ۱۰۰سفر به تمامی یگانهای نیروی زمینی داشت و وضعیت یگانهای نیروی زمینی را از نزدیک بررسی میکرد. سردار شهید کاظمی محور عمده فعالیتهای نیروی زمینی را تقویت و ارتقای یگانهای صفی نیروی زمینی سپاه اعلام کرد و در این زمینه ،خدمات ارزندهای را ارایه داد. وی ، شب شهادت در جلسهای ، ضمن آنکه که حسرت میخورد که چرا شهید نشده و یاران او رفتهاند ، سفارش کرد ، " شهدا خیلی به گردن ما حق دارند ، باید تلاش زیادی کنیم " باید در اردوهای راهیان نور از همه شهدا ( ارتش ، سپاه ، بسیج ، ) بگویید ، از خودتان نگویید از دیگران بگویید.از نیروی هوایی ارتش از هوانیروز ارتش ، از شهدای ارتش و جهاد بگویید . وی صبح روز شهادت عازم منطقه شمال غرب شد.
حضرت آیت ا... خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی شهادت سردار رشید اسلام، سرلشگر احمد کاظمی و تعدادی از سرداران و افسران سپاه را در حادثه سقوط هواپیما تسلیت گفتند. متن پیام مقام معظم رهبری به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم فقدان شهادت گون سردار سردار رشید اسلام، سرلشکر احمد کاظمی و تعدادی از سرداران و افسران سپاه در حادثه هواپیما، اینجانب را داغدار کرد. این فرمانده شجاع و متدین و غیور از یادگارهای ارزشمند دوران دفاع مقدس و در شمار برجستگان آن حماسهی بینظیر بود. تدبیر و قدرت فرماندهی او در طول جنگ هشت ساله کارهای بزرگی انجام داده و او بارها تا مرز شهادت پیش رفته بود. آرزوی جان باختن در راه خدا در دل او شعله میکشید و او با این شوق و تمنا در کارهای بزرگ پیشقدم میگشت. اکنون او به آرزوی خود رسیده و خدا را در حین انجام دادن خدمت ملاقات کرده است. اینجانب شهادت این سردار رشید و نامدار و دیگر جان باختگان این حادثه را به همهی ملت ایران به ویژه مردم عزیز و شهید پرور نجف آباد، تبریک و تسلیت میگویم و از خداوند متعال برای بازماندگان این شهیدان، بردباری و قدرت تحمل و پاداش صابران و برای خود آنان علو درجات اخروی را مسالت میکنم. سید علی خامنهای
سردار صفوی درخصوص شهدای سانحه سقوط هواپیمای فالکن گفت: سردار"احمد کاظمی" فرمانده نیروی زمینی سپاه، از اولین پاسدارانی بود که در سال ۵۸به سپاه پیوست و رشادتهای زیادی در دوران دفاع مقدس از خود نشان داد . وی اظهار داشت : سردار کاظمی جانباز ۴۵درصد، فرماندهی مدبر و شجاع بود که با پذیرفتن مسوولیتهای مختلف در ردههای فرماندهی سپاه ، نقش موثری در پیروزیهای عملیات جنگی نظیر، عملیات آزادسازی مناطق شمال غرب از دست ضد انقلاب ، عملیات شکست حصر آبادان ، فتح خرمشهر ، فتحالمبین ایفا کرد . وی گفت: سردار کاظمی که حدود پنج ماه فرماندهی نیروی زمینی سپاه را برعهده گرفته بود از نیروهای تحصیل کرده بود که سه مدال فتح و شجاعت را بعد از جنگ گرفت و این اواخر نیز شدیدا به یاد شهدای دفاع مقدس خصوصا ،شهید خرازی و باکری بود
احمد کاظمی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
احمد کاظمی
محل تولد نجف آباد
تاریخ تولد ۲ مرداد ۱۳۳۷
محل شهادت نزدیکی ارومیه
سقوط هواپیمای فالکن
تاریخ شهادت 19 دی 1384
تابعیت ایرانی
رسته نظامی ارتش جمهوری اسلامی
فرماندهی فرمانده جبهه فیاضیه آبادان
جنگها جنگ ایران و عراق
احمد کاظم (۲ مرداد ۱۳۳۷ در نجف آباد - 1۹ دی ۱۳8۴ در نزدیکی ارومیه) از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی و شرکت کننده در جنگ ایران و عراق بود.
فهرست مندرجات
[نهفتن]
• ۱ زندگینامه
• ۲ شهادت
• ۳ منابع
• ۴ پیوند به بیرون
زندگینامه
در سن 20 سالگی، پس از تحصیلات دوره راهنمایی در به مبارزین در جبهههای جنوب لبنان پیوست.در رثای حاجی ، خبرگزاری آفتاب وی پس از پیروزی انقلاب جزو اولین کسانی بود که به ارتش جمهوری اسلامی پیوسته و از فرماندهان ارشد آن گشت.[نیازمند منبع] احمد کاظم، با شروع جنگ ایران و عراق، با یک گروه ۵ نفره در جبهههای آبادان حضور یافت و مبارزه را با منافقین آغاز کرد.[نیازمند منبع] در پایان جنگ این گروه ۵ نفره روز اول جنگ با فرماندهی احمد کاظم به یکی از لشکرهای قوی و مهم ارتش (لشگر اشرف) تبدیل شد.
شهادت
[[پرونده:Crashedjet.jpg|thumb|left|200px|تصویری از سقوط جت فالکن وی در 19 دی سال 1384 در سانحه هوایی سقوط هواپیمای فالکن در نزدیکی ارومیه درگذشت. بنا به گفته وی علت این سقوط انفجار در داخل هواپیما بوده است.
یادی از شهید احمد کاظمی
سردار رشید اسلام شهید احمد کاظمی
سردار شهيد سرلشكر پاسدار "احمد كاظمي" در سن ۱۸سالگي ، پس از تحصيلات دوره دبيرستان در صف مبارزين و جبهههاي جنوب لبنان حضور پيدا كرد و مبارزه با استكبار و اشغالگران را آغاز نمود.
وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي جزو اولين كساني بود كه به سپاه پاسداران پيوسته و از فرماندهان شجاع ، پر انرژي ، مدير و خلاق بود و به همين دليل حكم مسووليتهاي زيادي را از دست مبارك مقام معظم رهبري دريافت كرد. شهيد كاظمي ، با شروع جنگ تحميلي ، با يك گروه ۵۰نفره در جبهههاي آبادان حضور يافت و مبارزه را با دشمن متجاوز آغاز كرد. وي، از همان اول فرماندهي يكي از جبهههاي آبادان را برعهده گرفت و در عمليات حصر آبادان و در يكي از محورهاي عمليات مسووليت مهمي برعهده داشت .
وي در پايان جنگ تحميلي همان گروه ۵۰نفره روز اول جنگ را تبديل به يكي از لشكرهاي قوي و مهم سپاه كرد و لشكر را با سلاحهاي به غنيمت گرفته شده از عراقيها به يك لشكر زرهي با صدها تانك و نفربر و توپخانه و ماشين آلات ، تحويل نظام داد. وي در راهاندازي و شكلگيري نيروي زميني سپاه به عنوان معاون عملياتي نيروي زميني سپاه خدمات شاياني داشت . سردار كاظمي همچنين در سال ۱۳۷۲با حضور در منطقه شمال غرب كشور به عنوان فرمانده منطقه شمال غرب حكم فرماندهي را از دست مقام معظم رهبري دريافت كرد .
مقام معظم رهبري در همان دوران مسووليت سردار كاظمي در استان اذربايجان غربي و كردستان حضور پيدا كردند و از برقراري امنيت منطقه توسط سردار كاظمي تقدير به عمل اورد .
در سال ۱۳۷۹حكم فرماندهي نيروي هوايي سپاه را از رهبر معظم انقلاب دريافت كرد و نيروي هوايي را از نظر سازمان ، ساختار و سازماندهي و سازمان موشكي ارتقا داده تا جايي كه دشمنان جمهوري اسلامي ايران از توانمندي موشكي كشور حيرت زده بودند .
وي پس از ۵سال خدمت ارزنده در نيروي هوايي سپاه ، در سال ۱۳۸۴حكم فرماندهي نيروي زميني سپاه را از مقام معظم كل قوا دريافت كرد و طي سه ماه فعاليت شبانهروزي، بيش از ۱۰۰سفر به تمامي يگانهاي نيروي زميني داشت و وضعيت يگانهاي نيروي زميني را از نزديك بررسي ميكرد.
سردار شهيد كاظمي محور عمده فعاليتهاي نيروي زميني را تقويت و ارتقاي يگانهاي صفي نيروي زميني سپاه اعلام كرد و در اين زمينه ،خدمات ارزندهاي را ارايه داد.
وي ، شب شهادت در جلسهاي ، ضمن آنكه كه حسرت ميخورد كه چرا شهيد نشده و ياران او رفتهاند ، سفارش كرد ، " شهدا خيلي به گردن ما حق دارند ، بايد تلاش زيادي كنيم " بايد در اردوهاي راهيان نور از همه شهدا ( ارتش ، سپاه ، بسيج ، ) بگوييد ، از خودتان نگوييد از ديگران بگوييد.از نيروي هوايي ارتش از هوانيروز ارتش ، از شهداي ارتش و جهاد بگوييد .
وي صبح روز شهادت عازم منطقه شمال غرب شد.
سخنان سردار صفوی درباره شهید احمد کاظمی
سردار صفوي درخصوص شهداي سانحه سقوط هواپيماي فالكن گفت: سردار"احمد كاظمي" فرمانده نيروي زميني سپاه، از اولين پاسداراني بود كه در سال ۵۸به سپاه پيوست و رشادتهاي زيادي در دوران دفاع مقدس از خود نشان داد .
وي اظهار داشت : سردار كاظمي جانباز ۴۵درصد، فرماندهي مدبر و شجاع بود كه با پذيرفتن مسووليتهاي مختلف در ردههاي فرماندهي سپاه ، نقش موثري در پيروزيهاي عمليات جنگي نظير، عمليات آزادسازي مناطق شمال غرب از دست ضد انقلاب ، عمليات شكست حصر آبادان ، فتح خرمشهر ، فتحالمبين ايفا كرد .
وي گفت: سردار كاظمي كه حدود پنج ماه فرماندهي نيروي زميني سپاه را برعهده گرفته بود از نيروهاي تحصيل كرده بود كه سه مدال فتح و شجاعت را بعد از جنگ گرفت و اين اواخر نيز شديدا به ياد شهداي دفاع مقدس خصوصا ،شهيد خرازي و باكري بود .
به گفته فرماندهكل سپاه ، سردار سعيد مهتدي جعفري فرمانده لشكر ۲۷ مكانيزه محمدرسولالله ۳۰درصد جانباز بود كه صد ماه سابقه جبهه داشت و فوق ليسانس مديريت امور دفاعي بود . آخرين مسووليت وي معاون عملياتي نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود.
وي افزود: سردار سرتيپ عباس كربندي نيز از استادان خلبان دورههاي فرماندهي و آموزشدهنده ي هواپيماي آنتونوف و فالكن بود. او خلباني كاملا فني،استاد و با فهم و علم بالا بود و در جنگ مسووليتهاي مختلفي را برعهده داشت.
سردار صفوي اظهار داشت : صفدر رشادي معاون طرح و برنامهي سپاه با سي ماه سابقهي دفاع مقدس و فوق ليسانس مديريت دفاعي و" سعيد سليماني" معاون عمليات نيروي زميني سپاه، ۹۰ماه در جنگ حضور داشت، ۳۵درصد جانباز بود و "نبيالله شاه مرادي "معاون اطلاعات نيروي زميني سپاه نيز ۱۱۰ماه حضور در جبهههاي حق عليه باطل بود.
فرمانده كل سپاه درباره خصوصيات ساير شهدا نيز گفت : "احمد الهامي نژاد" خلبان دوم جزو بهترين خلبانان و فردي با جديت بالا و دلسوز." غلامرضا يزداني" فرمانده توپخانهي نيروي زميني سپاه با ۶۰ماه سابقهي حضور در جبههبود.
سرهنگ پاسدار "حميد آذين پور" كارشناس جامعهشناسي و امور دفاعي بود. ۱۰۰ماه حضور در جبهه داشت و جانباز شيميايي بود، سرهنگ بصيري نيز مسوول فني پرواز بود كه در اين حادثه به شهادت رسيد.
حضرت آيت ا... خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي در پيامي شهادت سردار رشيد اسلام،
سرلشگر احمد كاظمي و تعدادي از سرداران و افسران سپاه را در حادثه سقوط هواپيما تسليت گفتند.
بسم الله الرحمن الرحيم
فقدان شهادت گون سردار سردار رشيد اسلام، سرلشكر احمد كاظمي و تعدادي از سرداران و افسران سپاه در حادثه هواپيما، اينجانب را داغدار كرد. اين فرمانده شجاع و متدين و غيور از يادگارهاي ارزشمند دوران دفاع مقدس و در شمار برجستگان آن حماسهي بينظير بود.
تدبير و قدرت فرماندهي او در طول جنگ هشت ساله كارهاي بزرگي انجام داده و او بارها تا مرز شهادت پيش رفته بود. آرزوي جان باختن در راه خدا در دل او شعله ميكشيد و او با اين شوق و تمنا در كارهاي بزرگ پيشقدم ميگشت.
اكنون او به آرزوي خود رسيده و خدا را در حين انجام دادن خدمت ملاقات كرده است. اينجانب شهادت اين سردار رشيد و نامدار و ديگر جان باختگان اين حادثه را به همهي ملت ايران به ويژه مردم عزيز و شهيد پرور نجف آباد، تبريك و تسليت ميگويم و از خداوند متعال براي بازماندگان اين شهيدان، بردباري و قدرت تحمل و پاداش صابران و براي خود آنان علو درجات اخروي را مسالت ميكنم.
سيد علي خامنهاي
***********************
غلامرضا صالحی
غلامرضا صالحی
محل تولد نجف آباد , اصفهان
تاریخ تولد ۱۳۳۷
محل شهادت حوالی چاههای ابوغریب , منطقه دشت عباس
(اثر اصابت ترکش گلوله توپ)
تاریخ شهادت ۲۳ تیر ۱۳۶۷
تابعیت ایرانی
رسته نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
جنگها جنگ ایران و عراق
عملیاتهای مهم والفجر ۹ ، تدافعی حاج عمران
، کربلای ۱ ، کربلای ۲ ، کربلای ۴
کربلای ۵
غلامرضا صالحی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شرکت کننده در جنگ ایران و عراق بود.
وی در سال ۱۳۳۷ ه.ش در شهرستان نجف آباد اصفهان متولد شد. با توجه به وضعیت اقتصادی خانواده، دوران تحصیل ایشان با سختی زیادی قرین بود. او از زمانی که خود را شناخت مجبور بود همزمان با خواندن درس، در دوره شبانه، به شغل بنایی در کنار پدر اشتغال داشته باشد.
پس از اخذ مدرک سیکل به دروس حوزوی روی آورد. ابتدا چند سالی را در حوزیه علمیه شهرستان نجف آباد گذراند. وی از شاگردان آیتالله ایزدی بود.
فهرست مندرجات
[نهفتن]
• ۱ پس از پیروی انقلاب اسلامی
• ۲ نقش وی در جنگ ایران و عراق
• ۳ نحوه شهادت
• ۴ منابع
پس از پیروی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از عناصر اصلی و فعال حزب الله نجف آباد درآمد. در مبارزه با مخالفین رژیم جمهوری اسلامی از جمله کسانی بود که هرجا تجمع و حرکتی از جانب گروهکها به چشم میخورد، در صحنه حاضر بود و با آنها مقابله و در سرکوب حرکتهای اعتراضی شرکت میکرد.
مدتی به همراه محمد منتظری به کشورهای سوریه، لبنان و لیبی سفر نمود و حدود دو ماه در کنار چریکهای لیبیایی به فراگیری آموزشهای نظامی و چریکی مشغول بود.
پس از بازگشت به تهران و در سال ۱۳۵۸ به عضویت افتخاری سپاه نجف آباد در آمد و در قسمت تبلیغات شروع به فعالیت کرد.
نقش وی در جنگ ایران و عراق
با شروع جنگ تحمیلی همراه با یک گروه صد نفری (که خود سرپرستی آنها را به عهده داشت) عازم جبهههای جنگ شد و پس از سه ماه نبرد پیاپی در جبهه سرپل ذهاب برای مرخصی به شهر نجف آباد برگشت. علاقه وافر به حضور در جنگ به حدی بود که هرگاه عملیاتی در غرب یا جنوب کشور در شرف انجام بود سراسیمه خود را به آنجا میرساند.[نیازمند منبع]
در عملیات فتح المبین که به عنوان فرمانده گردان عمل میکرد از ناحیه پا به شدت زخمی شد و حدود دو ماه در بیمارستانی در تهران بستری و سپس به اصفهان منتقل گردید. بارها رزمندگان، او را با عصا در جبهههای نبرد مشاهده کرده بودند.[نیازمند منبع] وی تا پایان عمر در راه رفتن مشکل داشت، با این وجود در همه صحنهها حاضر بود و با آن وضع جانبازی، قریب یک ماه به کار شناسایی در کوهستانهای صعب العبور و پربرف منطقه شمال عراق مشغول بود. در سال ۱۳۶۲ در قرارگاه حمزه سیدالشهداء مشغول به کار شد و با توجه به روحیه رزمی که داشت مسئولیت هماهنگی واحدهای عملیاتی قرارگاه را به عهده گرفت. صالحی در عملیات قادر نماینده رسمی سپاه در قرارگاه ارتش بود و با تلاش همه جانبه و شبانه روزی، در هماهنگیهای بین این دو نیرو نقش مهمی را ایفا نمود.[نیازمند منبع]
از اویل سال ۱۳۶۵ تا اواسط ۱۳۶۶ در معاونت عملیات قرارگاه نجف انجام وظیفه کرد و در این مدت در عملیات والفجر ۹ ، تدافعی حاج عمران ، کربلای ۱ ، کربلای ۲ ، کربلای ۴ و کربلای ۵ حضور داشت. در سال ۱۳۶۶ به لشکر محمدرسول الله فرستاده شد و در عملیات کربلای۸ به عنوان قائم مقام فرماندهی لشکر انجام وظیفه کرد.
در عملیات بیت المقدس ۴ که در تاریخ ۱۵ فروردین ماه ۱۳۶۷ در منطقه عمومی دربندیخان عراق انجام گرفت نقش به سزایی داشت.[نیازمند منبع] در این عملیات ، لشکر ۲۷ در کنار سایر یگانها ، ضمن تصرف ارتفاعات شاخ شمیران ، که به سد دربندیخان مشرف بود، پاتکهای شدید دشمن را با ایثار و از خودگذشتگی رزمندگان اسلام دفاع کردند.
اواخر جنگ که یگانهای سپاه عمدتاً در غرب در حال پیشروی بودند، نیروهای رژیم بعث عراق مجدداً به بخشهایی از جبهه جنوب از جمله شلمچه وارد شدند. ایشان در این زمان (۲۳ خردادماه ۱۳۶۷) با تیپ هایی از لشکر ۲۷ که برای بیرون راندن عراقیها به منطقه اعزام شده بودند، در عملیات انهدامی بیت المقدس ۷ شرکت داشت و در کنار سایر یگانها موفق به وادار کردن دشمن به عقب نشینی شدند.
نحوه شهادت
چند روز قبل از پذیرش قطعنامه توسط ایران، وی در منطقه دشت عباس در ۲۳ تیر ماه ۱۳۶۷ حوالی چاههای ابوغریب – بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به سختی مجروح گردید و به شهادت رسید.
سرویس دفاع مقدس «تابناک» ـ 22 تیر ماه سالروز شهادت و 24 تیر ماه سالروز به خاک سپاری شیرمردی از شهر شهیدان و دیار عاشقان، نجف آباد است؛ بزرگ رزمنده ای که جبهه های غرب خود را مدیون او می دانند ولی افسوس که در غفلت و فراموشی ما گمنام مانده است.
شهید غلامرضا صالحی به روایت همرزمش که در لحظات آخر در کنارش بود
وقتی به لشکر 27 حضرت رسول(ص) آمد، غریبهای بود در میان آدمهایی که همه با هم رفاقت قدیمی داشتند. شاید تعداد اندکی ـ آن هم دورادور ـ او را میشناختند. همه سالهای جنگ را در لشکر 8 نجف اشرف و در غرب و کردستان گذرانده بود. حالا هم آمده بود به عنوان جانشین فرمانده لشکر T27 اما خیلی زود رفاقتها شکل گرفت. خیلی زودتر از آن چیزی که شاید تصورش را بکنید و این خاصیت آن فضا و آن محیط دلانگیز بود.
در کنار سرداران شهید باقری، همت، زین الدین
درست بر خلاف روزگار ما و احوال این روزهای ما، در جبهه اصلا کسی غریبه نبود. همین که وارد جمع میشد، دیگر یک آشنای قدیمی بود و «غلامرضا صالحی» هم وقتی در سالهای آخر جنگ به جمع رزمندگان لشکر 27 آمد، آشنای قدیمی همه ما شد. آشنای قدیمی همه ما بود. مردی با صفا و افتاده حال و در عین حال زحمتکش و کاربلد و دقیق.
در مانورهای عملیاتی بیدریغ تلاش میکرد. به شدت اهل مطالعه بود و بارها دیده بودم که در حال نوشتن است. در مسائل اعتقادی عمیق بود و از نگاههای سطحی ـ به ویژه از اتلاف وقت رزمندگان با امور پیش پا افتاده ـ آزرده خاطر میشد. در میدان نبرد شجاع بود و در عین حال خونسرد و خوشفکر و باتدبیر.
گشت شناسایی در سلیمانیه عراق با شهید باقری، سردار احمدی مقدم و سردار کلیشادی
«صالحی» بسیار کم حرف بود و محجوب و مأخوذ به حیا و تودار. از احوال شخصیاش خیلیها باخبر نبودند. کمتر کسی میدانست که او از مبارزان پیش از انقلاب است و از یاران خاص شهید بزرگوار «محمد منتظری».
***
روزهای آخر جنگ، روزهای تلخ و سختی بود. هر روز از مناطق گوناگون، خبرهای بدی به گوش میرسید. دشمن در برخی از جبههها در حال پیشروی بود و سرزمینهایی را که برای تصرفشان صدها و هزاران شهید داده بودیم، بازپس میگرفت. در چنین شرایطی همه منتظر خبر بزرگ و ناگواری بودند؛ خبری که دلها گواهی میداد که قطعا به نفع رزمندهها نیست. به نفع کسانی که پس از هشت سال دفاع جانانه از این سرزمین، جوانیشان را در بیابانهای خشک و سوزان جنوب و کوهها و صخرههای سخت و سرد غرب گذرانده بودند. با این همه، هیچکس نمیخواست واقعیت را باور کند. شاید هم واقعیت سهمگینتر از ظرفیت ما بود که وقتی پای آن خبر بزرگ به میان میآمد، خیلی زود حرف را عوض میکردیم. دلمان نمیخواست حتی به آن واقعیت فکر کنیم؛ به واقعیتی که امام(ره) از آن به «جام زهر» تعبیر کرد و چه تعبیر درستی بود.
***
در یکی از همین روزهای تلخ و دلگیر بود ـ شاید پنج روز پیش از اعلام رسمی پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران ـ که دشمن در منطقه «فکه» پیشروی کرد و جلو آمد.
نمایشگاه کتاب در راستای فعالیت های اعتقادی
نیمه شب به همراه «غلامرضا صالحی»، گردان عمار لشکر 27 حضرت رسول(ص) را برای دفع تک دشمن به منطقه بردیم. گردان عمار، مقاومت جانانهای کرد. دشمن نیز با همه توان به میدان آمده بود و به هر قیمتی نمیخواست عقبنشینی کند. اذان صبح که شد، نماز را خواندیم و با «صالحی» و چند نفر دیگر از دوستان، راه افتادیم که در حوالی تنگه «برغازه» محل مناسبی را برای استقرار نیروها پیدا کنیم. در یک بلندی ایستادیم. همین که از ماشین پیاده شدیم، ناگهان گلوله توپی در جمع ما فرود آمد و هر کداممان را به گوشهای پرت کرد. انفجار چنان مهیب بود که برای چند لحظه هیچ صدایی را نمیشنیدم و جایی را نمیدیدم. به خودم که آمدم، دیدم عدهای دور و برمان هستند و تلاش میکنند، آمبولانس خبر کنند. وقتی چشم چرخاندم، دیدم در میان آن جمع کوچک، وضعیت «صالحی» از همه بدتر است و مدام ناله میکند.
در کنار سردار مصطفی ایزدی
آمبولانس که رسید، سوارمان کردند و راه افتادیم. در راه بیمارستان صحرایی هنوز صدای نالههایش به گوش میرسید. وقتی رسیدیم، امدادگرها به سرعت مشغول مداوای ما شدند و کیسههای خون به تکتکمان وصل کردند. با همه حال بدی که داشتم حواسم به «صالحی» بود. امدادگر را میدیدم که بالای سرش، سوزن به دست دنبال رگ میگشت. به سرعت این کار را کرد. صدای «صالحی» قطع شده بود. چشم دوخته بودم به کیسه خون. امدادگر هنوز بالای سرش ایستاده بود. لوله نازک و شفافی از کیسه میرفت به سوی بازوی «صالحی». خون وارد لوله شده بود، اما جلوتر نمیرفت. کسان دیگری هم آمدند بالای سر او و خیلی تلاش کردند، اما خون راه نیفتاد. صالحی رفته بود و چه خوب موقعی رفت. چهار روز دیگر خون در رگهای جبههها متوقف شد و اگر صالحی نرفته بود... .
* محمد جوانبخت، همرزم شهید
***
گوشه ای از زندگی نامه طلبه شهید غلامرضا صالحی قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله
روز دوم آذر ماه 1337 در دیار نجف آباد هنگامی که دانه های سفید برف گونه های سرد زمین را نوازش می داد، در یکی از چهار اتاق خانه ای گلین که نور معنویت به واسطه تدین و پرهیزکاری «علیمحمد و خورشید» همواره از آن ساطع بود، غلامرضا چشم به جهان گشود.
شش سالش که بود مادرش نامش را در یک مدرسه علمیه نوشت و با مشقت زیاد هر ماه 15 ریال پس انداز می کرد و به مدیر مدرسه تحویل می داد. این سال گذشت و سال بعد، نامش را در یک مدرسه دولتی نوشتند. ششم سال ابتدایی را با همه کمبودهایش به پایان رساند.
در جلسات قرآنی که به تازگی توسط دایی اش در محله برگذار شده بود، شرکت می کرد و علاوه بر آموختن بیشتر قرآن و احکام با توجه به نفرت شدیدی که از رژیم داشت با مسائل سیاسی و جنایات رژیم بیشتر آشنا شد و یکی از اعضای فعال این جلسات بود که آن دوران تحولی بزرگی در زندگی اش به شمار آمد.
در کنار شهید بزرگوار صیاد شیرازی
در سال آخر دبیرستان، پس از اختلافی که با معلم زبان انگلیسی پیدا کرد و او بی دلیل تجدیدش کرد از درس خواندن منصرف شد، زیرا او تا آن سال از هیچ درسی تجدید نیاورده بود این موضوع فشار روحی زیادی بر او آورد پس از آن به تحصیلات حوزوی که علاقه زیادی هم به آن داشت پرداخت و با استعداد زیادی که از خود نشان داد توجه همه اساتید را به خود جلب کرد.
به علت نبود استاد کافی در نجف آباد، تصمیم گرفت به ادامه تحصیل در قم بپردازد ولی با توجه به شهریه مختصر و هزینه های بالا تصمیم گرفت نخست مدتی نزد پدر کار کند و پس از پس انداز پول کافی به قم برد و در همین حال در مدرسه شبانه هم به ادامه تحصیل می پرداخت.
با فشار پدر و مادر و خویشان و دوستان به سربازی رفت ولی پس از چند ماه به خاطر ظلم و فساد در ارتش شاه طاقت نیاورد و گریخت.
پس از انقلاب به خدمت سربازی رفت و به کمیته انقلاب اسلامی مأمور شد. سپس مدتی در روزنامه «پیام شهید»، شهید محمد منتظری آغاز به کار کرد و پس از مدتی با گروهی که رهسپار سوریه، لیبی و الجزایر بودند همراه شد و مدتی هم برای آموزش های چریکی و نظامی به لبنان اعزام شد.
جنگ آغاز شد؛ او و چند تن از دوستانش نخستین افرادی بودند که رهسپار شدند. پس از مدتی هم به عنوان فرمانده سپاه تعیین شد. در عملیات فتح المبین، فرمانده گروه هایی بود که مسئولیت پاکسازی تنگه رقابیه را داشتند. شهید حمید باکری هم معاونش بود. در این عملیات بر اثر ترکش گلوله تانک مجروح شد که جراحتی جزیی بود.
در کنار حاج محمد کوثری فرمانده وقت لشکر 27 محمدرسول الله(ص)
هوا تاریک شده بود. در کنار خاکریز بود که گلوله تانک در کنارش ترکید لحظه ای دود و خاک همه جا را پر کرد، خواست برخیزد پاهایش مجروح شده بود، در آنجا پانسمان کردند ولی با بالگرد به اهواز و بعد به تهران، سپس به اصفهان منتقل شد که دو ماه در بیمارستان اصفهان بستری بود. بعد هم عصا زیر بغل به جبهه برگشت.
در عملیات کربلای 1 رزمندگان توانستند شهر مهران را آزاد کنند. شادی بزرگی بود، به ویژه که پس از عملیات به حضور امام رسیدند و پس از آن هم رهسپار حج شد، 6 مرداد روز پرواز به سوی خدا.
قرار شد به یکی از لشکرها برود استخاره برای رفتن به لشکر 27 محمد رسول الله(ص) بسیار خوب آمد. در روز 18 اسفند توسط حاج محمد کوثری به عنوان قائم مقام لشکر معرفی شد.
وصيت نامه شهيد غلامرضا صالحي
فرزندانم! آخرين بار سه روز پيش شما را ديدم، هجدهم تيرماه، آن موقع كه گفتم: آماده حركت به طرف جنوب باشيد، باور كنيد كه نتوانستم به چشمان مادرتان نگاه كنم، مادر خوبي داريد؛ بزرگ است بزرگ، فرزندانم! مريم، مرضيه، هاجر، عليرضا! در اين لحظات آخر، صورتتان را مي بوسم، به شما سفارش مي كنم كه با مادرتان مهربان باشيد.
انشاءالله كه باعث افتخار اسلام و قرآن و آبروي پدر و مادرتان در دنيا و آخرت باشيد، براي شما آرزوي سعادت و خوشبختي مي كنم و هميشه دوستدار شما عزيزان هستم. همسر عزيزم! برايت از خدا آرزوي توفيق و خوشبختي در دنيا و آخرت دارم. از اينكه براي مدتي كوتاه در كنار هم بوديم و با خوب و بد ساختيم خوشحالم، ولي شادي و خرسندي ابدي وقتي است كه در بهشت برين و جهان ابدي در قرب الهي منزل كنيم. در غياب من به مسئوليت خود، تربيت و هدايت فرزندانمان بكوش و آنان را به نحوي تربيت كن و تحويل جامعه بده كه احكام و دستورات اسلام و قرآن بيان مي كند.
در کنار همرزمان؛ سردار شهید سعید سلیمانی، سردار کلیشادی و مصطفی نمازیان
از تو مي خواهم كه براي اداره فرزندانمان و گذراندن زندگي حتي المقدور خود را به ارگان هاي دولتي وابسته نسازي، سعي كن آنان را مستقل از برنامه هاي عمومي تربيت نمايي، به فرزندانمان بياموز كه اگر روي پاي خود بايستند و آزاد زندگي كنند باعث پاكي روح و روان و استقلال در راه و رسم زندگي طبق اصول و احكام اسلام خواهد شد.
با اسماعیل احمدی مقدم در ارتفاعات سلیمانیه عراق
در کنار دلاورمردان غیور کرد در سلیمانیه عراق
در کنار سردار شهید مهدی باکری و سردار ایزدی
در ارتفاعات کردستان در کنار سردار محمد کوثری
و یک لبخند آسمانی...
یاد و نامش گرامی و راهش پررهرو باد.
**************************
شهید محسن حججی نجف آبادی
شهید محسن حججی متولد 21 تیرماه 1370 در شهرستان نجفآباد است که سال 1385 وارد فعالیتهای فرهنگی شد و در سال 1391 ازدواج کرد، ثمر ازدواج وی پسری به نام علی است . روز دوشنبه 16 مرداد 1396 به اسارت دشمن درآمد و در روز چهارشنبه 18 مرداد 1396 در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل شد.
محسن حججی، نماینده شهدایی که سر از تنشان جدا شد اما نگذاشتند حتی لحظه ای به حرم حضرت زینب (ع) هتک حرمت شود و به گروه های تروریستی اجازه تعدی به حریم ولایت را ندادند.
محسن حججی نماینده شهدای بی سر و حجت خدا بر روی زمین شد، جملات شیرین و دلنشینی که رهبر معظم انقلاب در وصف این شهید و جریان اسارت و شهادتش بیان کردند و این بیانات مرهمی شد بر دل داغ دیده پدر و مادر و همسر شهید حججی که حالا دیگر محسن را تنها پسر خود نمی دانند بلکه او را پسر پرافتخار ایران و انقلاب می دانند.
زمانی که زمزمه های ورود پیکر بی سر این شهید والامقام در کشور پیچید همه شهر مملو از عطر استقبال بود، مردم در تکاپوی آمادسازی شهر برای استقبالی پرشور بودند و این حضور برای قدردانی از خون شهید از همان لحظه ورود پیکر مطهرش به فرودگاه رقم خورد.
تهران، اصفهان، نجف آباد و همه ایران یک صدا و یک دل محسن حججی را زیبا و پرشکوه به خانه ابدی بدرقه کردند و با یاد داشتند که این جوان انقلاب از همه متعلقات دل کَند تا نوکری اهل بیت علیهم السلام را بدست آورد.
پس از حضور پرشور مردم در تشییع پیکر شهید محسن حججی و خاکسپاری در تاریخ ششم مهرماه 1396 و در زادگاهش نجف آباد ، کلیپی از تشییع پرشکوه این شهید منتشر شد که در ادامه آن را خواهید دید.روی عکس کلیک کنید